خلاصه مهمون داشتیم. بچه ها هم دورو برشون حسابی شلوغ بود. داداش خودمم با بچه ها و خانواده اومده بود تهران. یه پامو اینور بود یه پامون اونور. رهام و فرهام هم با عرشیا بازی می کردند و هم با ارمین و ایمان پسر عموهاشون. رهام که میره مدرسه و فرهام هم میره پیش دبستان همون مدرسه رهام. البته گفتند پیش دبستانی ها با ده روز تاخیر شروع میکنن.
منم که الان شرکتم. درگیر پروژه کیان و اهوازیم. احتمالا هفته اینده هم باید بریم اهواز یه جلسه با قطار شهری داشته باشیم.
هوا داره کم کم خنک میشه و پاییز پر دود می رسه. خدا کنه امسال هوای بهتری داشته باشیم.
موفق باشید
هوای الوده...برچسب : نویسنده : rohamfarham بازدید : 80